جدال با خاموشی

برای بیان اندیشه ها، تجربیات، دل نوشته ها...

جدال با خاموشی

برای بیان اندیشه ها، تجربیات، دل نوشته ها...

انتخاب

جمعه, ۳ مرداد ۱۳۹۳، ۰۳:۳۳ ب.ظ

خیلی جالبه که آدم ها دقیقا طبق باورهای واقعیشون ، دیدشون به زندگی، انتظاراتشون و جوری که جهان و زندگی رو میبینن زندگیشون پیش میره.. من فکر نمیکنم این فقط تعبیر آدم ها از اتفاقاتی که براشون میفته هست که روند زندگیشون رو تعیین میکنه که تا حدود زیادی هم این هست ولی چیزی خیلی بیش از این هم هست:  در دراز مدت و تقریبا بعد از اینکه ایمانشون نسبت به چیزی و اعتقادشون محکم شد، حتی اتفاقاتی که براشون میفته متفاوت میشه.. انگار خدا طبق چیزی که آدم ها درک میکنن و فکر میکنن و دوست دارن این اتفاقات رو جلوشون قرار میده .. یا اینکه جهان میفهمه و همراه میشه با آدم ها در تقویت چیزی که بهش باور دارن و پذیرفتنش ... هر چیزی .. میخواد منفی باشه یا مثبت ، میخواد امید باشه یا نا امیدی .....


روزی یکی از دوستام بهم گفت : تو راضی هستی از اینکه برای ارشد اومدی تهران ؟  گفتم واقعا راضی هستم از انتخابم ولی فقط همیشه میگم اگه برمیگشتم عقب و به پارسال یه رشته دیگه رو انتخاب میکردم ...

گفت: خیلی بده آدم به یه جایی برسه که فکر کنه انتخاب بدی کرده و پشیمون باشه از چیزی که انتخاب کرده! گفتم من پشیمون نیستم فقط از یه لحاظ گفتم بهتر بود اگه یه چیز دیگه رو انتخاب میکردم!

من از حرفی که زد تعجب نکردم چون میشناختمش و میدونستم چرا این حرف رو میزنه ... البته افسوس خوردم. چرا آدم باید دائم در گذشته باشه و افسوس بخوره به خاطر کارهایی که کرده و انتخاب هایی که کرده ؟ من میدونم دوستم اگه هر راه دیگه ای رو هم برای خودش انتخاب میکرد باز افسوس میخورد، خودش رو سرزنش میکرد و در گذشته زندگی میکرد .. چرا وقتی آدم میتونه یه جور دیگه نگاه کنه.. چرا وقتی آدم میتونه یه جور دیگه فکر کنه، چرا وقتی آدم میتونه انتخاب کنه یه جور دیگه باشه .. چرا باید بدترین راه ، پرعذاب ترین راه ، بی بهره ترین راه رو انتخاب کنه ؟


....

اما یک روز یکی از دوستام ازم پرسید : از تهران راضی هستی ؟ گفتم راضی هستم .. واقعا چیزهای خوبی داشته برام.از بودن در خوابگاه، از تجربه زندگی مستقل، از دوستانی که پیدا کردم ... اما فقط از رشتم راضی نیستم و خیلی فشار میاد از این بابت روم.

با صدای مهربونش گفت: سعی کن از چیزهای خوبش بهترین استفاده رو ببری و درس ها رم که بهت فشار میاره یه جوری بگذرونیشون تا اونجایی که میتونی سخت نگیر و وقت نذار روش..

گفتم: آره. سعی میکنم این کارو بکنم  و من،  هر چند دوستم رو میشناختم و  پیش بینی میکردم که چه جوابی بهم میده اما باز دوست داشتم جوابش رو و از شنیدن پاسخش خوشحال شدم..


..


اما، اما، ....روزی یکی از دوستام که همزمان با هم برای ادامه تحصیل اومده بودیم تهران بهم گفت: من در این یک سالی که تهران بودم واقعا اتفاقاتی برام افتاد، واقعا تغییر رو در خودم حس کردم... یک بار وقتی داشت خاطراتش رو برام میخوند، نوشته بود : دوست دارم اتفاقی در زندگیم بیفته ، یک چیزی ، نمیدونم چی دقیقا ولی دوست دارم یه چیزی اتفاق بیفته و دقیقا چند هفته بعد، شروع یکی از بزرگترین و بهترین اتفاقات در زندگیش بود !

...


و شما ! این شمایید که انتخاب میکنید کدوم راه رو انتخاب کنید و این روزی ها  و روزها رو بسازید....

 

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۰۵/۰۳

نظرات  (۲)

ههه در این قضیه هم مشترکیم! من این دوره را طی کردم. خیلی با خودم فکر می کردم که اگر یک رشته دیگه انتخاب می کردم بهتر بود ولی خب الان می دونم که چیزی را از دست ندادم. یعنی انگار هم که یه چیزایی همین طوری خود به خود اتفاق می افتن بدون این که دست خود آدم باشه. بعدش سعی کردم خوبی های این چند سال را از توش بکشم بیرون. این که دوستت هم اظهار نظر کرده، هزاران هزار بار آدم ها به من همینا رو گفتن! و اینقدر بدم میاد آدم ها اعتماد نفس کامل میان دیدگاه هاشون را راجع به تو بیان می کنن!یه طوری حرف میزنن که انگار تو یک بدبخت بیچاره ای! اما تو فقط یه چیزی می گی، از روی اعتماد. بگذریم. درکت می کنم. جایی گیر افتادی که حالا حالا ها کار داری :دی خیلی دیگه از دوستامم این حس را دارن. ولی آخرش اینم تموم میشه :) افسوس خوردن طبیعیه، ولی خب آدم وقتی چیزی که دنبالش هست را پیدا بکنه، گذشته هم براش حل میشه و یادش میره :)
پاسخ:
:)  
. هر توصیه ، راهنمایی یا اظهار نظری که آدم ها راجع به موضوعی یا کسی میکنن دقیقا شبیه چیزی هست که خودشون زندگی میکنن و تجربه کردن. 

آره ، درسته وقتی چیزی ارزشمند به دست آوردی دیگه گذشته انقدر ها ناراحتت نمیکنه و اون موقع برای حال و آینده زندگی میکنی :)
پس چرا دیگه ننوشتى؟

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی